گاه ناظر به وقایع گذشته | گاه معطوف به مطالعه و بررسی وقایع آینده | و این تعریفِ "تاریخ"است...

۱۹ مطلب با موضوع «اجتماعی-فرهنگی» ثبت شده است

گلدن گلوب 2018

مراسم #گلدن_گلوب 2018 هم ساعتی پیش تمام شد | نکته قابل تامل پوشیدن لباس های مشکی توسط شرکت کنندگان به نشانه ی اعتراض به تجاوزهای جنسی در سینما غرب است! | داشتم فکر میکردم این بی تعارف بودن اروپایی هم خیلی هم بد نیست! | اینکه در رسمی ترین مراسم سینمایی به بیان چنین اعتراض هایی میپردازند | و ما همچنان در حاشیه های فیلم "هیس،دخترها فریاد نمیزنند" مانده ایم | از طرفی عجب آتشی زیر خاکستر بود تا هاروی وینستین را به خاک سیاه بنشاند | آنهم به یک باره و با سیلی از توئیت هایی که در توئیتر مطرح شد! | نکته ی سوم و پایانی هم که نگارنده را بیش از پیش به فکر وا داشت; معجزه ی مجدد توئیتر بود که چنین سروصدایی به پا کرد که گلدن گلوب را هم تحت تاثیر خودش قرار داده است...

پ.ن : بی صبرانه منتظر فیلم " ِThe Disaster Artist " هستم | فیلمی که ساعاتی پیش جیمز فرانکو برای بازی در آن جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم‌های کمدی را دریافت کرد...


نتیجه تصویری برای گلدن گلوب 2018نتیجه تصویری برای گلدن گلوب 2018نتیجه تصویری برای گلدن گلوب 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

قمر در عقرب...

اوضاع قمر در عقرب یعنی همین.
یعنی قاطی شدن همه‌چیز. هم مردم مشکل اقتصادی دارند، هم جناح‌ها با هم اختلاف دارند، هم آشوبگران منتظر فرصتند.

عاقبت هیچ مشکلی هم حل نمی‌شود. چرا؟ چون اینجا به جای حل مشکل، دنبال مچ‌گیری از همدیگر هستند. چون قبیله، مهم است نه مردم.

...

آنها که تا چند سال پیش هر اعتراضی را فورا به ضدانقلاب نسبت می‌دادند، حالا از اعتراض محدود، علیه دولت حمایت می‌کنند و آنهایی که تا چند سال پیش حامی اعتراض علیه آن دولت بودند، حالا به دنبال آرامشند.

خوش به حال رفتگر کوچه‌ی ما. هر روز صبح، در گرما و سرما، کارش را انجام می‌دهد و کاری به کار هیچ‌کس ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

اولین پیام کوتاه...

تصویر مرتبط

25 سال پیش | در هین ایام | درحالیکه آیت الله هاشمی سومین سال ریاست جمهوری اش را میگذراند | مردی که در تصویر میبینید | نیل پاب ورت | مهندس بریتانیایی شرکت مخابرات | از طریق رایانه به تلفن همراه رئیس اش | اولین پیام کوتاه یا SMS را با مضمون; | "#کریسمس مبارک" | ارسال کرد...
و حقیقتا | عجب چیز لذت بخشی بود | علیرغم تمامِ هزینه اش و محدودیت هایش | اصلا چقدر بااهمیت بود | مثلِ حالا نبود که اینباکس ها مملو از پیام است | و میدانی پیامک آنقدر بی ارزش شده که | پیام های اینباکس ات | به مُفت هم نمی ارزد ...
چقدر ناجوانمردانه | پیامک ها را | دور ریختیم...
بدتر از آنها | کاری بود که | با ایمیل ها کردیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

مهربانی

رفتم سوپر مارکت مجهز تخم مرغ بخرم

گفت نداریم روبرویی داره

گفتم چرا خودتون نمیارید

گفت بعضی چیزهارو نیاوردیم تا صاحب مغازه روبرویی (که یه پیرمرد مسنه) هم کاسبی کنه

#مهربانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

مهاجرت / فساد / رسوایی / و...

الف: | یکی از تلخ‌ترین گزارش‌هایی که در همهء عُمر دیدم | خاطرهء پسرِ نوجوانِ هموطنی بود | نجات‌یافته از کشتیِ شکسته‌ای در سواحلِ سرد و صخره‌ای اُسترالیا | اینکه در میانهء جدالِ نابرابری با طوفانی شبانه | چطور پدرش دست‌اش را می‌گیرد و بالا می‌آورد | امّا با موجِ بعدی... کاسهء سرِ پدرش هم محکم به جایی می‌خورد و پیشِ چشمِ او می‌میرد | بعد از آنکه آبِ تلخِ اُقیانوس عاقبت حُفرهء دهانِ مادر و خواهرش را هم یافته و غرق‌شان می‌کند | آدمی به سن و سالِ نگارنده لابُد در سیر مجازستان و... وبگردی ازین چیزها بسیار دیده | امّا می‌دانی؟ | این رفیق‌ات آن شب و پایِ دیدنِ آن گزارش خیلی گریه کرد | خیلی... | بحال هموطن اش که مهاجرت کرد به غربت...

ب: | آن یکی داد بزند که ایهاالناس! خاک بر سرِ دولتی که پایین آمدنِ نرخِ تورم‌اش حاصلِ بی‌پولی و بیکاری و رکود است و اُمیدش بسته به کرمِ دشمنان و تدبیرش وابسته به سکوتِ مُنتقدان و دلسوزان | وین یکی بگوید تو یکی دیگر خفه با آن چندملیارد ارزِ از دست رفته و خسِ و خاشاک خواندنِ ملیون‌ها نفر از نفوسِ این مملکتِ بداقبال | سومّی بپرسد که مگر تو نبودی که شورایِ شهرِ تهران و انگیزهء جامعه را برایِ انتخاباتِ بعدش به لجن کشیدی؟ | و آخری طعنه بزند که فرمودید سال‌هایِ طلاییِ دههء شصت؟ و خُب! بله! می‌فرمودید | و همه | انگشتِ افشاگری تاب بدهند به چرایی و چگونگی نهادنِ نهالِ فساد و نابرابری در برهوتِ سال‌های سازندگی و پس از جنگ | و... امّا جنگ!

ج: | مُسابقهء کثیف و خیلی ناجوری که از خیلی وقت پیش هم بود | حالا انگار روز به روز پُرطرفدارتر و کثیف‌تر و ناجورتر می‌شود | اینکه سیاست‌مدارانی با دست‌هایِ آلوده | و نه به نیّتِ اینکه «دانستن حقِ مردم است» | که به قصد پنهان‌کردنِ آلودگی دست‌هایِ خودشان | دستِ همدیگر را رو کُنند و پتهء شان را بر رویِ آب بریزند | و اشکال‌اش هم این باشد که همه‌شان هم کمابیش راست بگویند | و طرفِ مقابل و رُقبایش واقعا به همین بی‌عُرضگی و سردرگمی و مزخرفی باشند که توصیف‌اش می‌کنند.

د: | راستی چطور می‌شود که یکی قیدِ یار و دیار و خاطرات و خانهء پدری و احترام و قرمه‌سبزی و چالوس و رامسر و نوروز و تکیهء محل را می‌زند | و با آنکه می‌داند در تهء این جاده برایش فرشِ قرمزی نینداخته‌اند آوارهء غُربت می‌شود؟ | هان؟

ه: | حاصلِ برجام «تقریبا هیچ» بوده: آن یکی ذوق می‌کُند! | دوملیاردِ دیگر به خاطر ندانم‌کاری آن‌یکی دُزدیده شُده: این‌یکی ذوق می‌کُند! | پروندهء پول‌شویی در پاناما افشاء می‌شود: هردوتا لاشخوروار می‌گردند دُنبال نشان دادنِ ولو ساختگی نامِ دیگری | چه خبرشان است؟ | کدام یک از آن‌ها گردن می‌گیرند | گناهِ دلمردگی و افسردگی و جانِ به لب رسیدهء انبوهِ آدم‌هایِ معمولی را؟ | احساسِ حماقتِ آن پیرمرد یا پیرزنِ بازنشسته که عُمری را با پاکدستی زندگی کرده‌اند؟ | مسئولیتِ فرارِ رُفقایِ من را از کشورِ خودشان؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

هوا | بس ناجوانمردانه | سرد است...

تصویر مرتبط

هوا چقدر سرد شده است | سرمازدگان را دریابیم | همانی که به ما نعمتی داده و از آنها گرمایی را ستانده | به همه ما نیک می‌نگرد | و هرگز گمان نکنیم که | درها همواره بر پاشنه‌های پیشین خود می‌چرخند | و با همه خرتوخرى این دنیا اما:
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»

مثلا | هنوز اگر #دیوار_مهربانی شهرتان به راه است | بد نیست در پایان روز | مثلا حوالی ساعت12 شب | مقداری از لباس های گرمی که مناسب هم باشند | آنجا بگذارید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آقای یا-سین

سربازان وطن

نتیجه تصویری برای پلیس زیر برف

جای دوری نمی‌رود | اگر در این شب‌ها و سرمای استخوان سوز | وقتی از کنار ماموری انتظامی می گذری | یک لحظه آهسته کنی | و درست در لحظه‌ای که تعجب کرده چه کارش داری | با چشمانی خندان بگویی: | خدا قوت داداش جون! دمت گرم! خسته نباشی!

و نمی‌دانی که شیرینی کلام تو در جان یخ کرده آن سرباز وطن | و پژواک سپاسگزار پاسخ او در یاد تو | آی به دل می‌چسبد... | آی به دل می‌چسبد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

ذهن خلاق

علی خسروشاهی، مدیر و کارخانه‌دار صاحبِ کارخانه‌جات مینو در کتاب خاطراتش آورده است:
یک کارخانه شکلات‌سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاه‌هایش در خط تولید بست...ه‌بندی خالی رد می‌کرد، بدون این‌که در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بسته‌های خالی احتمالی باعث نارضایتی مشتریان می‌شد.

مسئولان این کارخانه سوئدی آمدند کلی تحقیق کردند و دست آخر پس از حدود یک‌ و نیم میلیون دلار هزینه به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه نوعی وسیله لیزری بگذارند تا بسته‌بندی‌های خالی را به طور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد.
با شنیدن این خبر نگران شدم. چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانه شکلات‌سازی ساخت همان شرکت سوئیسی بود، دستور تحقیق دادم و بعد از یک هفته سرپرست ماشین‌ها آمد و گفت: "بله درست است در دستگاه‌های ما هم چنین ایرادی دیده شده است و حتی ممکن است چنین محصولاتی به بازار راه پیدا کرده باشند."
نگرانی‌ام زیادتر شد و تصمیم گرفتم در جلسه هیئت‌مدیره روی موضوع بحث کنیم. می‌خواستم نظر هیئت‌مدیره را در مورد یک ‌و نیم میلیون دلار خرج احتمالی اخذ کنم.
فردای آن روز با اعضای هیئت‌مدیره برای بازدید از ماشین به کارگاه تولید رفتیم و دیدیم یک پنکه روی صندلی جلو لیزر ماشین قرار دارد. از کارگر ساده بالا سر ماشین پرسیدم: "دلیل این پنکه چیست؟!"
گفت: "ماشین گاهی بسته خالی می‌زند، من هم این پنکه را که در انبار بود آوردم گذاشتم سر راه دستگاه که بسته‌های خالی از شکلات را با باد پرت کند بیرون."
نگاهی به هیئت‌مدیره کردم، تمامشان رنگشان پریده بود. به کارگر خلاق که ما را از شرِّ یک ‌و نیم میلیون دلار خرج اضافی رهانیده بود، یک تشویق‌نامه به اضافه یک ماه حقوق و یک خانه در کرج هدیه دادم.
به ذهن خلاق خود باید ایمان داشته باشیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

" دیدی گفته بودم؟ "

میدانی؟! | خیلی از ما اهالی فیس بوک | که #سیاسی مینویسیم | گاهی در ورای نوشتن درد و دغدغه مان | به این فکر میکنیم که; | خُب، حالا این خبر را طوری تحلیل کنم و بنویسم که 6ماهِ دیگر/یکسال دیگر/سه سال دیگر | فیس بوک را شاهد بگیرم و بگویم; | "دیدی گفته بودم" | منتها با قانون احتمالات هم که چرتکه بیندازی | اغلب نصف تحلیل ها درست است و نصف دیگر چپکی از آب درمیاید | منتها هیچوقت برای آن "نصفِ تحلیل ها و قضاوت" های غلط مان، نمینویسیم; | "انگار اشتباه میکردم" | و از قضا حواسمان هم نیست... که; | آنکه مدام بنویسد "دیدی درست میگفتم" | یکجورایی دل آدم را میزند | و شاید کم کم اطراف ات خالی شود | که حق هم دارند | چون کم کم "تو" احساساتی میشوی و بر ابرهای غرور پرواز میکنی | که لابد من "محمدعلی فروغی" فیس بوکم | یا "نوام چامسکی" کانال تلگرامم | و این اختلافِ بین "چیزی که فکر میکنی" با "چیزی که هستی" مدام تو را از دیگران دور میکند | با همین نقد | بد نیست گاهی خاطرات خودمان | لطیفه ای | تصویری یا هرچیز جز تخصص فیس بوکی مان | با دیگران به اشتراک بگذاریم | تجربه اس حتما لذت بخش خواهد بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین

محمدرضا پهلوی و مذهب...

تصویر مرتبط

محمدرضا #پهلوی / کتاب پاسخ به تاریخ / صفحه44 :

پدرم نیز عقیده داشت که باید از مذهب در مقابل هجوم مادی‌گرائی و افکار کسانی که می‌خواهند "مساجد را با خاک یکسان کنند" دفاع کرد. اما نه به قیمت بازگشت به قرون گذشته و قبول ادعاهای ارتجاعی معدودی از روحانیون که با ترقی و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی بهر صورت مخالف بودند.

در همین زمینه بود که پدرم تصمیم گرفت استفاده از لباسهای قدیمی شرقی چون شلوارهای گشاد و عمامه و عبا و قبا را ممنوع کند و مردم را به استفاده از البسه ساده‌تر فرا خواند، که بعضی از ملاّها با این تغییر لباس نیز به مخالفت برخاستند. خشم این گروه مرتجع با ممنوعیت استفاده از چادر سیاه برای زنان که آنانرا دربندی غیر قابل تصور می‌نهاد به حد اعلا رسید. در زمان سلطنت من استفاده یا عدم استفاده از چادر آزاد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آقای یا-سین